خبر روز | 5 بازی که مارول با مرگ شخصیتها، طرفداران را بهتزده کرد

برخی از طرفداران مارول هنوز هم نتوانستهاند با مرگهایی که طی سالها رخ داده کنار بیایند. هر وقت خوانندگان احساس کنند که یک مرگ تراژیک بیدلیل بوده یا صرفاً برای شوکه کردن مخاطب اتفاق افتاده، معمولاً حاشیه و بحث و جدل هم به دنبالش میآید. درست است که مرگ همیشه میتواند شوکآور باشد، اما اگر قرار است تأثیرگذار باشد، باید در خدمت داستان و روایت قرار بگیرد. مرگهایی که در ادامه خواهیم دید، دقیقاً نقطهی مقابل این اصل هستند.

5. رودزی عملاً پشت صحنه کشته شد
نقطهی آغاز تنش اصلی در رویداد جنگ داخلی دوم، جایی است که جیمز رودی رودز، بهترین دوست تونی استارک و معشوقهی آن زمان کاپیتان مارول، در نبردی با تانوس کشته میشود. کاپیتان مارول، که به حرفهای پیشگویی به نام یولیسیز اعتماد کرده، بیمقدمه تصمیم به حملهی مستقیم به تانوس میگیرد؛ تصمیمی که در نهایت به مرگ رودی ختم میشود.
در شمارهی اول Civil War II، خبر مرگ رودی تنها در یک جملهی گذرا مطرح میشود، و بعد از چند صفحه، فقط تصویری کوتاه از اتفاقات رخداده به نمایش درمیآید. این در حالیست که رودی نهتنها یکی از شخصیتهای کلیدی در دنیای تونی است، بلکه خودش هم زمانی زرهی آیرون من را به تن کرده و سابقهای چند دههای در دنیای کمیک دارد اما مارول حتی مرگش را در صحنهای کامل و تأثیرگذار به تصویر نمیکشد.

4. تالون حذف شد تا داستان معشوقش پیش برود
تالون، در واقع همان نسخهی اصلی لورا کینی است (ولورینی که حالا در کمیکها میبینیم، نسخهی جوانتر و کلونشدهی اوست) که صد سال تمام در محفظهای به نام ولت زندانی بود. پس از آزادی، او رابطهای عاشقانه با شخصیت سینک آغاز کرد؛ رابطهای که در آیندهی داستان، نقش مهمی پیدا میکند. در شمارهی ۳۰ از مجموعه X-Men و در واپسین روزهای دوران کراکوآ، تالون به دست های ایولوشنری کشته میشود.
نکته اینجاست که مرگ او نهتنها از میانههای شماره اتفاق میافتد، بلکه سینک با استفاده از قدرتهای جین گری، ذهن تالون را تا زمان بازسازی جسمش درون ذهن خود نگه میدارد. همهچیز با عجله و شتابزده پیش میرود، گویی مارول صرفاً به دنبال راهحلی سریع برای کنار آمدن با معضل «دو لورای همزمان» بود. مهمتر از همه، مرگ تالون به جای آنکه در راستای خط داستانی خودش معنا پیدا کند، عملاً صرف پیشبرد روایت شخصیتی دیگر یعنی سینک میشود.

3. داستان ققنوس جین گری به جای پایان دیگری، در مرگ به سر رسید
کریس کلیرمونت و جان برن در ابتدا قصد داشتند در پایان خط داستانی حماسهی ققنوس سیاه قدرتهای جین گری را از او بگیرند، تا او بتواند با پیامدهای ویرانیهایی که به بار آورده روبهرو شود و در مسیر جبران قدم بگذارد. اما در نهایت، این مسیر تغییر کرد؛ چرا که سردبیر وقت مارول، جیم شوتر، در تصمیم آنها دخالت کرد و پیشنهاد داد جین به جای اینکه قدرتش را از دست بدهد، کشته شود. از نگاه شوتر، مرگ تنها مجازاتی بود که با حجم خرابیهایی که جین در نقش ققنوس به وجود آورده بود، تناسب داشت.
نکتهی جالب این است که انتظار میرفت مرگ جین گری شوکی بزرگ برای طرفداران باشد اما برخلاف تصور مارول، واکنشها چندان مثبت نبود. تعداد زیادی از خوانندگان با فرستادن نامههایی به شرکت، نارضایتی و عصبانیت خود را از تصمیم به قتل جین ابراز کردند. همین اعتراضها در نهایت باعث شد که مارول تصمیم به بازگرداندن او بگیرد.

2. مرگ اسکات لنگ آغازگر رویداد Disassembled بود
رویداد Disassembled نقطهی عطفی بود که گروه انتقامجویان را هم از نظر روانی و هم بهطور واقعی از هم پاشید. این اتفاق به دنبال فروپاشی ذهنی اسکارلت ویچ رخ داد؛ شخصیتی که در سوگ از دست دادن فرزندانش، کنترل واقعیت را از دست داد و باعث بروز مجموعهای از حوادث غیرممکن شد که سرنوشت بسیاری از اعضای اونجرز را تغییر داد از جمله اسکات لَنگ.
در آغاز داستان، آنتمن (اسکات لنگ) نخستین قربانی این فروپاشی شد: زمانی که «جک آف هارتز» که بهتازگی از مرگ بازگشته بود، در برابر او منفجر میشود. مرگ لنگ، که اولین مرگ داستان Disassembled محسوب میشود، بیشتر به یک قربانی شباهت دارد تا بخشی جدی از روایت. با وجود اهمیت او برای تیم، آنتمن در این داستان هیچ عاملیت و اختیار خاصی ندارد و تنها برای ایجاد شوک اولیه در چند صفحهی اول کشته میشود.

1. مرگ هاوکآی برای برخی بیمعنی به نظر رسید
یکی از لحظات دلگرمکنندهی داستان House of M، اشارهی ظریفی بود که در پایان آن داستان به چشم میخورد: اینکه جادوی اسکارلت ویچ باعث بازگشت هاوکآی به زندگی شده است. این لحظه برای بسیاری از خوانندگان شیرین و خوشحالکننده بود، چون مارول پیشتر بابت مرگ هاوکآی در داستان Disassembled با واکنش منفی زیادی روبهرو شده بود.
مرگ کلینت بارتن، درست مانند آنتمن، بیش از آنکه بخشی ضروری از روایت باشد، ابزاری برای شوکه کردن مخاطب تلقی میشد. در لحظهای که او کشته شد، اوضاع تیم انتقامجویان بهخاطر تهاجم اسکرالها که به واسطهی فروپاشی ذهنی واندا ماکسیموف شکل گرفته بود، از پیش بحرانی بود. در نتیجه، مرگ هاوکآی عملاً به افزایش تنش و بالا رفتن stakes داستان کمکی نکرد.برخی از طرفداران، مرگ او را یک فداکاری قابل تحسین میدانند؛ اما در نظر بسیاری دیگر، این مرگ کاملاً قابل اجتناب بود.
منبع: SR