سکانس روز | نقد سریال بامداد خمار؛ نحوه اقتباس تا حرکات دوربین

در ادامه گلی شی | «بامداد خمار» هر چند خالی از ایراد نیست اما در انتقال حس و حال رمان موفق بوده و میتواند مخاطب را با خود همراه کند.
الهام کوهی: نرگس آبیار در دومین سریال اقتباسی خود پس از «سووشون»، سراغ رمان «بامداد خمار» نوشته فتانه حاجسیدجوادی رفته که یکی از موفقترین و پرفروشترین رمانهای ادبیات عامه پسند ایران است و جزو آثار ایرانی است که بیشترین نوبت چاپ و تعداد تیراژ را دارد.
شهرت و محبوبیت رمان در همان گام نخست به کمک آبیار آمد و باعث شد سریال قبل از پخش، ترند شده و مخاطبان، کنجکاو و مشتاق تماشایش باشند. با وجود اینکه سریال در قسمت اول ایرادات زیادی داشت توانست از قسمت دوم سرپا شده و خود را به فضای رمان نزدیک کند.
زنده نگه داشتن حس و حال رمان
آبیار توانسته سریالش را بسیار نزدیک به حس و حال رمان و توصیفات نویسنده درآورد و طراحی صحنه و لباس و گریم و انتخاب بازیگران میتواند تصورات ذهنی خوانندگان رمان را زنده کند. این موضوع به خصوص در کاراکترهایی مثل دایه خانم، دده، نازنین و بصیرالملوک و از همه مهمتر رحیم و محبوبه برجسته است و انتخاب درست بازیگران و نزدیکی آنها به شخصیتهای رمان از نقاط قوت سریال است.
یکی از دلایلی که باعث میشود آثار اقتباسی (با وجود اینکه بیننده تمام داستان را میداند و در واقع داستان برایش اسپویل شده و از این نظر که چه اتفاقی قرار است بیفتد تعلیقی نداشته باشد) مورد توجه قرار بگیرد به تصویر درآمدن تصورات ذهنی خوانندگان از رمانهاست و رعایت این اصل باعث شده سریال «بامداد خمار» با همه ضعفهایش این برگ برنده را داشته باشد چون در تبدیل توصیفات و کلمات فتانه حاج سیدجوادی به تصویر موفق است.
وفاداری آبیار به متن داستان و حتی دیالوگها (اکثر دیالوگهای فیلم عین به عین رمان اجرا میشود)، برعکس اینکه در «سووشون» نقطه ضعف سریال به حساب میآمد در مورد «بامداد خمار» نقطه قوت است به خاطر اینکه در «بامداد خمار» برخلاف «سووشون» توصیفات و داستان به موازات هم پیش میروند و داستان فیلم کند نیست.

اضافه کردن شخصیتهای فرعی و پررنگکردن بعضی شخصیتها
آبیار با وجود اینکه به متن رمان وفادار است و حتی بیشتر دیالوگها را هم عوض نکرده است اما با این وجود تغییرات کوچکی را در متن داستان و شخصیتها به وجود آورده است. خیلی از شخصیتها از جمله زن دوم بصیرالملک برای اینکه پیرنگهای فرعی رمان برای مدیوم سریال کم است به داستان اضافه شدهاند. با اضافه شدن این نقش هم بصیرالملک از حالت دو بعدی و سفید درآمده و نقشی خاکستری گرفته و هم تعلیق و داستان فرعی دیگری به خط اصلی پیوند خورده است.
شخصیتهایی چون پدر منصور، منصور، پسر عطاءالدوله، عمه کشور، و پیرنگهای فرعی عشق خجسته به منصور، رابطه شکراب نصیرالملک و برادرش، روابط کاری نصیرالملک با عطاءالدوله خارج از رمان بوده و نرگس آبیار برای اینکه تعلیق بیشتری به داستان اضافه کند این ریزهکاریها را وارد کرده است. هرچند بعضی از این پیرنگهای فرعیِ بیشتر و پیچیده کردن روابط عاطفی در فیلم و گنجاندن بیش از حد عشقهای مثلثی، داستان را از حالت طبیعی و رئال خارج میکند.
روایت کند
اضافه کردن داستانها و شخصیتهای فرعی باعث شده روایت فیلم کند شود و از آنجایی که با یک سریال اقتباسی طرف هستیم که اکثر بینندگان آن را قبلا خواندهاند و داستان را میدانند این ریتم کند باعث از دست دادن مخاطب میشود. اینکه هنوز پس از پنج قسمت هنوز هیچ کدام از گرهها و نقاط اوج داستان اتفاق نیفتاده برای مخاطب امروزی خوشایند نیست.
حرکات دوربین
هرچند حرکات دوربین در «بامداد خمار» به اندازه سریال «سووشون» اذیتکننده نیست اما همچنان این مشکل وجود دارد. کلوزشاتهای نابجا، پن و تیلتهای زیاد دوربین در سکانسهایی که اتفاقا برعکس روش فیلمبرداری نیاز به دوربین بیحرکت و نمای مستر و لانگشات دارد تمرکز را از بیننده میگیرد و باعث میشود جزئیاتی که تیم طراحی صحنه به دقت آن را در قاب گنجاندهاند دیده نشود. این مورد به خصوص در قسمت اول که بیننده میخواهد با فضا و لوکیشنها آشنا شود بیبشتر به چشم میآید.
به عنوان سخن آخر «بامداد خمار» با همه ضعفهایش در انتقال حس و حال رمان موفق بوده و میتواند مخاطب را با خود همراه کند.
منبع : سلام سینما



