خبر روز

خبر روز | نقد فیلم ترسناک ۲۸ سال بعد (28 Years Later)

فیلم ترسناک وقتی خبر ساخت ۲۸ سال بعد (28 Years Later) منتشر شد، بسیاری بدبینانه فکر می‌کردند با تکرار صرف، و تلاشی تجاری برای بازگرداندن خاطرات خوش فیلم زامبی‌محور بیست و چند سال پیش مواجه می‌شوند. اما بازگشت دوباره‌ بویل و گارلند به همان جهان، به شکلی کاملاً متفاوت رخ داده است: همکاری آنان صرفا دنباله فرمول موفق گذشته نیست، بلکه تلاشی تامل‌برانگیز برای مطرح کردن پرسش‌های نفسگیر فیلم اول است. این بازگشت، هم به تأثیرهای فرهنگی فیلم اول وفادار است، و هم دغدغه‌هایی مانند آسیب‌پذیری، قدرت، و تنهایی جمعی که دو دهه پیش مطرح شده بودند را دوباره به شکلی نوین بیان می‌کند. این‌بار اما صدا رساتر، فضا پر تب‌وتاب‌تر و پرسش‌ها مهم‌تر از همیشه‌اند.

خیلی‌ها فیلم «۲۸ روز بعد» (28 Days Later) را نقطه عطفی در فیلم‌های زامبی‌محور می‌دانند، چرا که زامبی‌هایی را به تصویر می‌کشید که سریع می‌دوند، دنیایی را به آشوب می‌کشند، و نمایشگر عصبانیت خام انسان‌اند. اکنون، قسمت جدید علاوه بر این‌که ادامه روایت آن فیلم است، همچنین به دنبال احیای ژانری‌ست که مدتی است در رکود فرو رفته است. بویل و گارلند دوباره ثابت می‌کنند که ژانر زامبی‌محور، صرفا سرگرم‌کننده نیست، بلکه ظرفیت تفکر در بحران‌های امروزی همچون تغییرات اجتماعی گرفته یا فروپاشی اعتماد را دارد. اگر در فیلم اول خشونت بیرونی، ویروس بود، این‌جا خشونت ساختاری نظام‌های حاکم است که به‌طرز دردناکی عیان می‌شود.

۲۸ سال بعد از این که یک ویروس تمام بریتانیا را فرا گرفته است، تمدن بشری اکنون در گوشه‌ای از بریتانیا شکل تازه‌ای به خود گرفته است. جزیره‌ای جداافتاده با ساکنانی که از دل ویرانی گذشته‌اند، سامانی ابتدایی ساخته‌اند: کشاورزی ساده، آموزش‌های اولیه، و جامعه‌ای با قوانین محدود. این افراد نه خاطره‌ای از فناوری دارند، نه امیدی به‌بازگشت نظم پیشین؛ با این حال تلاش می‌کنند اخلاق و انسانیت را درون خود نگه دارند، حتی در شرایطی که حضور همیشگی ویروس، هر لحظه ممکن است همه‌چیز را نابود کند. مخاطب در مواجهه با این‌جامعه، این پرسش را با خود مطرح می‌کند: آیا تمدن در بدترین شرایط خودش هم می‌تواند ارزش‌هایش را همچنان حفظ کند؟

فیلم در مواجهه با ویروس و بحران، پرسشی بنیادی درباره‌مردانگی مطرح می‌کند: آیا مردبودن یعنی قدرت و خشونت یا مراقبت و جان‌فشانی؟ رفتار جیمی، پدر اسپایک، بیش از آن‌که محافظت‌کننده باشد، نماینده اقتدار تهی شده‌ای‌ست که با هراس و تصمیم‌های بی‌فایده تعریف می‌شود. وقتی او نمی‌تواند حتی همسر بیمار خود را همراهی کند، خشونت مردسالارانه، حتی‌ در معنای ابزاری‌اش خالی از معنا می‌شود.

در مقابل، تصمیم اسپایک، به عنوان نسل جدیدی که از این مردسالاری فاصله گرفته است، نشان می‌دهد که مردشدن می‌تواند معنای دیگری داشته باشد: پذیرش مسئولیت، کنار گذاشتن خودمحوری، و تلاش برای انسان ماندن. فیلم این تضاد را در رابطه‌ی میان پدر و پسر و در تصمیم‌هایی که هرکدام می‌گیرند، به‌عمیق‌ترین شکل روایت می‌کند. از مرد سالاری سمی فیلم، آدم‌هایی آسیب‌دیده بیرون آمده‌اند؛ اما اسپایک، با انتخاب فداکاری و عشق، معنای مرد شدن را از نو تعریف می‌کند.

با این‌حال، این حرکت معنوی، ابعاد فلسفی هم دارد. معبد استخوان‌ها در کنار اشعار یا تصاویر قدیمی بریتانیا، خاطراتی را می‌کاود که مردم ممکن است فراموش کرده باشند. جمجمه‌هایی که نماد مرگ و یادبود هستند، یک پرسش را مطرح می‌کنند: بعد از سقوط همه‌چیز، چه چیزی می‌ماند؟ آیا ما هنوز از موهبت یادآوری هم بهره‌مند هستیم؟ سخنان کلسون اگرچه به زخمی تازه بر مخاطب می‌نشاند؛ اما در نهایت، بیانگر جایگاه مهم انسانیت و تمدن، حتی در دوران آخرالزمان است.  

«۲۸ سال بعد» تنها فیلمی در ژانر وحشت نیست؛ بلکه تجربه‌ای روان‌شناختی‌ست که مخاطب را وادار به بازنگری در معنای انسانیت، بقا، نظم، و حتی ایمان می‌کند. دنی بویل با مهارتی مثال‌زدنی، از یک ویروس خیالی، ابزاری برای کاوش در تاریک‌ترین لایه‌های وجود انسانی ساخته است. این فیلم یک سؤال مهم می‌پرسد: آیا انسان‌ها در غیاب تمدن، همچنان انسان باقی می‌مانند؟ یا به مرور، به نسخه‌ای خطرناک‌تر از زامبی‌ها تبدیل خواهند شد؟

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *