خبر روز

خبر روز | نقد فیلم پیرپسر پسر، پیر و هنر، ناتوان

از سینما که درآمدم، با خودم گفتم: «مبادا خر بشوی و چیزی بنویسی!!!» تا آن‌که ساعتی دیگر، پسرِ نوجوانِ نیست‌همتایی پیامی داد و پرسید: «پیرپسر را دیده‌اید؟» و نگاهم را به آن جویا شد؛ آن «جسمِ ز جان مرکّب» به گفته‌یِ حافظ، از دیدنِ فیلم برآشفته شده بود. اندرزمان(فوراَ) برایش چیزکی گفتم تا کمی آرام بگیرد. این نوشتار را هم ازبهرِ دلِ او و آشفتگیِ زیبایش می‌نویسم و به هَمو پیشکش می‌کنم.

نخستین و واپسین سنجه‌یِ من در زیباشناسیِ سینما این است: سینما، سخنی‌ست به زبانِ تصویر. به‌همین‌رو، سینما جایی برای سخنرانی و سردادنِ بیانیه نیست و این کارِ رادیوست. در رادیوست که گفتار، بارِ دیدار را به دوش می‌کشد؛ اگر در سینما، چنین شود، دیگر با فیلم رو‌به‌رو نیستیم. اگر کسی چشمش را می‌بست و سه ساعت و پانزده دقیقه به پیرپسر گوش می‌داد چیزی از دست نمی‎‌داد مگر در صحنه‌یِ پایانی‌اش که من آن را کشتارگاه می‌نامم؛ حتّی آن کشتارگاه نیز با شِبه‌ِنقّالی‌ای آغاز می‌شود در خدمتِ جنگِ روانیِ پدرِ فیلم که هم غلام است و هم سلطان، هم رستم است و هم ضحّاک(این اشارت به شاهنامه را هم نه از هنرِ کارگردان که در عنوان‌بندیِ پایانیِ فیلم می‌خوانیم و می‌فهمیم. سپس‌تر نشان خواهم داد که چرا برخلاف پنداشتِ سازندگان، چنین چیزی با شاهنامه نمی‌خواند).

درباره‌یِ نافیلم‌بودنِ پیرپسر و ناتوانیِ کارگردانش می‌توانم تا سپیده بنویسم ولی این «حرفی‌ بود از هزاران کاندر عبارت آمد» و در حوصله‌یِ خواننده می‌گنجید. با همه‌یِ این‌ها، بگذارید سخنی دیگر نیز بگویم و این بار در فرامتن. هر چه ستایش و پسند که این فیلم دیده است، بی‌گمان از فرامتن می‌آید؛ یعنی از بیرونِ فیلم؛ از جامعه و سیاست؛ از همان ستیزِ کافه و حوزه یا نگارخانه(گالری) و روضه. برای همین است که حمید رسایی از جبهه‌یِ پایداری مهاجم است و فاطمه مهاجرانی از اصلاح‌طلبان، مدافع؛ همان ستیزه‌یِ همیشگی و تکراری میانِ وزارتِ ارشادِ اصلاح‌طلب و گروه‌هایِ فشار که قربانیِ حقیقی‌اش همیشه هنر بوده است و ذوقِ هنری..

احمد سلامیه

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *